داشتم برای دفعِ آثار بدِ ناشی از گلاویز شدن با استادم و از سر بی حوصلگی در Sears پرسه می زدم. معمولا به آویختنیها علاقهای ندارم مگر آنکه هدیه از طرفِ عزیزی باشد یا ثبت خاطرهای. دنبال حلقه نقره بودم برای مرورِ خاطرهای، که گوشواره ها را دیدم. طلای زرد با سنگ های آبی. قطرهایشکل، با تقارنِ دوری که به دایره نزدیکش میکرد. رنگِ طلاییاش زرد نبود. مثل پوست برفگون دخترکی آفتاب خورده، در نقاشیای که مال سالها پیش است. بعدتر فهمیدم بهش می گویند:Golden yellow with rhodium accents. و ظرافت داشت بی آنکه ظریف باشد.
گفتم می روم گوشهایم را سوراخ می کنم برایشان. زیبا بودند. بسیار زیبا بودند.
قبلترها هم همین استدلال را کرده بودم. زیبا بودی که گذاشتم سوراخم کنی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر