حرف که میزنی،
برقِ روی لبانت انعکاس خورشید بیرمق را مانَد بر آبِ سردِ اقیانوس.
پنج تا،
دو تا،
الان شد چهار تا نقطهٔ براق و شیطان،
که تقارنشان را نمیشود نادیده گرفت.
سرم را نزدیک میآورم.
نفسهامان شانهبهشانه
و لبم سُر میخورد روی لبانِ نمکینات.
حتماً آرامم که تمام امواجِ اقیانوس به دلم میریزد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر