اسم برای بعضی چیزها بد جور جواب میدهد. لُبّ مطلب را درسته میگذارد جلوی چشمت و کیف میکنی از این شُسته رُفته بودنش. مثلاً آشِ دندونی. از همان آشها که برای بچهای که تازه دندانش درآمده درست میکنند. به نظرم خیلی اسم درست درمانی است. هم شان نزول دارد هم خوش آهنگ است. هم آدم حس گوگوری بهش دست میدهد. مگر به آشی که سبزی تویش دارد و سبز است یا حتی نارنجی است میشود گفت دندونی. حاشا و کلا! لوبیاهای سفیدش هم کَإنّه دندان تازه بیرون زده نینی مزبوری که آش برایش درست شده.
کاش این درد لعنتی، همان که بعضی وقتها به سراغم میآید، هم اسم داشت. حداقل پشت تلفن لازم نبود ده دقیقه جان بکنم که بگویم چه مرگم است و آخرش طرف چیزی بگوید بسیار نزدیک به اینکه "هان؟ تو جیب جا میشه؟".
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر