خشونتهای جنسی که در زندگیام با آنها روبهرو شدهام زیاد نبودهاند اما امروز که روز مبارزه با خشونت علیه زنان است دیدم در چند وبلاگ، نویسندهها تجربههای شخصیشان را نوشتهاند. به نظرم جالب رسید. گفتم من هم مال خودم را ثبت کنم.
- تحقیر شدن توسط همبازیهای پسر چون نمیتوانستم مثل آنها همانجا کنار باغچهٔ حیاط کارم را انجام دهم: تحقیر شدم، اعتراض نکردم.
- ممانعت از ایستادنم پشت یک ساز بزرگ (متالفون؟) و اجرای قطعهای که قرار بود من و یکی از پسرهای کلاس ارف کودکان آن را با هم پشت یک ساز اجرا کنیم: غصه خوردم، اعتراض نکردم.
- هراس از نوشتن جمله "لطفاً سر کلاس من بلند نخندید و عطر نزنید" توسط یکی از اساتید نقشه کشی دانشکده فنی که قبلاً برای دوستانم نوشته بود: مضطرب شدم، اعتراض نکردم.
- هجوم یک مرد روی پل عابر پیاده برای لمس پستانهایم: بدنم بیحس شد، اعتراض نکردم.
- پیشنهاد به مهمان شدن کرایه تاکسی و در خدمت راننده ماندن: فرارکردم، اعتراض نکردم.
- طولانی شدن زمان اکوی قلبیام در درمانگاه دانشگاه تهران به بهانه خرابی نرمافزار دستگاه و بالا زدن سمت راست لباسم درحین تصویربرداری که ضروری نبود: منزجرشدم، اعتراض نکردم.
- اجبار به پوشیدن چادر برای رفتن به شعبهای از موسسه مالی و اعتباری قوامین واقع در دانشکده نیروی انتظامی: نیاز داشتم وام را زودتر بگیرم، اعتراض نکردم.
- ممانعت از حضور در جلسه تحویل نهایی پروژهای که مدیر پروژهاش بودم ولی ارائهاش در نهادی وابسته به وزارت دفاع بود: عصبانی شدم، اعتراض نکردم.
- دستمالی شدن از پشت، در آخرین نمایشگاه کتابی که در مصلی تهران رفتم: با جمعی بودم، خجالت کشیدم، اعتراض نکردم.
- هنگامی که مورد اعتراض شدید پلیس برای دست روی شانه هم گذاشتن قرارگرفتیم، وقتی فهمیدند که باهم نسبتی داریم، با لحن تحقیر آمیزی رو به همسرم گفتند: هر کاری میخواهی باهاش توی خونه خودت بکن!: از دستگیری ترسیدم، اعتراض نکردم.
- و یک مورد شخصی که چون بعدترها اعتراض کردم نمیخواهم بلند بازگویش کنم.
الان که فکر میکنم یک دلیل ساده برای تمام اعتراض نکردنهایم وجود دارد. از کودکی یادگرفته بودم که جنسیتم چیزی کم دارد و هر مسالهای که به دختر بودنم مربوط است نشانگر نوعی ضعف در من است. پیشفرض داشتم که مشکل از جنسیتم است و تا مدتها برای رها شدن از قید این ضعف، آرزویم این بود که پسر باشم. درجمعهای خانوادگی با پدرم و در جمع مردها مینشستم. اصرار داشتم در مسابقه پریدن از پلهها از پسرخالههایم ببرم. نگذاشتم گوشهایم را سوراخ کنند. تمام دوران نوجوانیام دامن نپوشیدم و اصرار داشتم موهایم را پسرانه بزنم.
چندسالی است فهمیدهام زن بودن چیزی کم ندارد. یادگرفتهام که میشود اعتراض کرد. که نه تنها میشود بلکه باید به ناکاملی مردان یا زنانی که باعث آزارمان میشوند با صدای رسا اعتراض کرد. و باید به یاد بقیه زنها هم آورد که چیزی کم نداریم.
chera nemishe comment gozasht, in yeki estesna`an mishe..hala yek soal..chera khahare man say nakard mesle pesara bashe az bachegi?
پاسخحذفبخش کامنت مشکلی ندارد.
پاسخحذف